رادیو حسابی

برای آدم های حسابی ...

رادیو حسابی

برای آدم های حسابی ...

اینجا رادیو حسابیه؛جایی که شما رو به حساب شده فکر کردن دعوت میکنیم
امیدواریم که لذت ببرید!

طبقه بندی موضوعی

بایگانی

از رادیو مدرسه تا رادیو حسابی

يكشنبه, ۱۸ آبان ۱۳۹۳، ۰۶:۰۰ ب.ظ




از رادیو مدرسه تا رادیو حسابی ... 

واپسین روز های بهمن ... 


طرح ساده و اولیه ای در ذهن داشتم،یک رادیو در مدرسه با نام رادیو مدرسه،در شورای دانش آموزی آنرا مطرح کردم و همه خوششان آمد و به قولی کیفور شدند! از رئیس آموزش و پرورش گرفته تا دانش آموزان هفتمی!این اولین پشتوانه ای بود برای این حرکت حسابی.تا اینکه در واپسین روزهای بهمن طرح را به طور جدی آغاز کردیم...هیچ مانعی جلودارمن و این تیم ده نفره نبود.از اتاق کثیفی که مدرسه برامون در نظر گرفته بود و انتقالش دادیم به جای دیگه؛بگیر تا اذیت و نق زدن های همکار های همکلاسی ایم.حتی درسهای سنگین مدرسه هم جلودارم نبود.تا اینکه همه چیز مهیا بود برای اینکه رادیو مدرسه را در بیست و دومین روز از یازدهمین ماه سال افتتاح کنیم.همه چیز خوب بود و بچه ها تقریبا راضی بودند؛تا...

تفرقه،دشمن رادیومدرسه...
بعد از اینکه رادیو حسابی برای اولین بار در گوش منطقه 14،(شاید هم  تهران)طنین انداز شد،اذیت کردن های اعضای تیم گروه 10نفرهی ما_من جمله گوینده خوبمون،امید استیری_ شروع شد،من هم به عنوان سرپرست زیر حرفای اونا نمیرفتم؛پیشنهاد هایی داشتند که حقیقتاً روم نمیشه تعریف کنم!برای یه رادیوی واقعی خوب بود ولی نه برای مدرسه که محدودیت های بی خود و بی جهت داره(حداقل مدرسه ما اینطور بود)
این پیشنهادای الکی و از طرفی لجبازی های کلی در بین افراد گروه  باعث تفرقه میان تیم خوب رادیو مدرسه شد


همه چیز خوب بود و بچه های گروه از کارشون احساس رضایت میکردن ...
الگوریتم غربال!
خلاصه علیرقم میل باطنیم،کنار هم کار میکردیم از هم دور بودیم.توی اتاق رادیو مدرسه واقعاٌ کار مفیدی انجام نمیدادیم؛ ولی چندتا از اونا از دست من نارحت بودن ،و من هم ناراحت بودم از دست اونا.تا اینکه عین بچه ها رفتیم پیش مدیر تا تکلیفمونو با هم مشخص کنیم!چهارتا از بچه ها کنار من،_امید استیری_ و پنج تا دیگه هم روبروی من.تا اینکه حدود یک ربع تا بیست دقیقه جلسمون طول کشید و من اون پنج تا رو اخراج کردم_منهای یکیشون_و الگوریتم غربال رو بکار بردم!



امید استیری - نویسنده و گوینده ی رادیو مدرسه 





محدودیتی به نام زمان!

همه چیز خوب پیش میرفت،حالا اونایی که باید میموندن موندن و همه چیز برگشت به روزهای اول کار؛یعنی هیچ چیزی جلودارمون نبود!چون با ناظم مدرسه کنار نمی اومدیم،از جیب خودمون بلند گو جور کردیم و داشتیم سیم کشی انجام میدادیم...
ولی توی این مدت اصلاٌ به محدودیتی به این بزرگی فکر نکرده بودم،آن هم محدودیتی به نام زمان!که چی؟ اینکه الان اردیبهبشته و چیزی به امتحانا نمونده.ولی با این وجود تا آخرین روز ها،تا ساعت های سه و چهار بعد از ظهر توی مدرسه میموندیم و کار انجام میدادیم ولی واقعا نمیدونم چی شد که این شد و اونیکه میخواستیم نشد!؟

این نفسای آخره!
دیگه کم کم خودمون هم  از رادیومون ناامید شده بودیم،بچه هایی که از پخش کارامون خوشحال بودن،احساس میکردن رادیو مدرسه نفسای آخرشه...
هر وقت از کنار مدرسمون،مدرسه ی«شهید عاشوری» رد میشم، به اتاق رادیو مدرسه خیره میشم...خاموش...سوت و کور...خالی

شاید رادیو مدرسه یک طرح از پیش شکست خورده بود ...

شاید بشه گفت رادیو مدرسه یک طرح از پیش شکست خورده بود ... ولی واقعیت اینطور نیست . مسائلی و برنامه ریزی های اشتباه کاری وجود داشت ( شاید خیلی هم وجود داشت ) ولی مشکل اصلی ، نبود نیروی کار بود . نیروی کار واقعی . نیروی کاری که احساس مسئولیت کنه . کما اینکه برخی ها بودن که نه تنها احساس مسئولیت نمیکردند ،صرفا جهت گذران زمان و گریز از کلاس درس پیش ما میومدن و عده ای هم که خنجر رو برداشته بودن وبدون هیچ خجالتی از جلو خنجر میزدن ! ( دِ خو لا مصب لا اقل از پشت خنجر بزن !!!!!! . برداشت بد نشه ها :)  ) ! 
 از طرفی مشکل دیگه برنامه ریزی نشدن امور بود ... در روزهای اول هیچ چیز حساب و کتب نداشت ... همه گیج بودیم ... نمیدونستیم واقعا چه کار باید بکنیم تا بتونیم سریع پیش بریم و از طرفی اگر موردی رو در نظر میگرفتیم اصلا به عواقب  اون فکر نمیکردیم ... مثلا اومدیم در اولین روز ها یک تست گویندگی ترتیب دادیم .. صفی تشکیل شد که براحتی تنه به تنه ی صف های نونوایی تو تبریز اونم ده دقیق مونده به اذون مغرب در ماه رمضون میزد ( دیگه شما حساب کنید ) هیچ چیز حساب وکتاب شده پیش نمیرفت ... میخواستیم بچه های مدرسه رو یطوری در کار شریک کنیم ولی غافل از اینکه شراکت بچه ها در رادیو با در نظر گرفتن شرایط رادیو ( مثلا اینکه اعضای رادیو مدسه باید برای پخش حتما در اتاقی در مدرسه حضور پیدا کنن یا به عبارت ساده تر اینکه همه ی کار ها در زمان مدرسه انجام میشد و این موقعیت بسیار خوبی رو برای فرار از کلاس ایجاد میکنه ) مدرسه اصلا اشتباه و حتی خطرناک بود ... 
رادیو حسابی ، محصول ویرایش های منطقی در رادیو مدرسه 

هدف اصلی ما فقط راه اندازی یک رادیو نبوده ، نیست و نخواهد بود ... هدف اصلی ما انجام دادن یک کار مفیده ... رخ دادن یک اتفاق تازه در یک مدرسه ... وحتی جا افتادن سبک جدیدی از فعالیت پرورشی در مدارس ( با توجه به اینکه کمتر مدرسه ای واقعا فعالیت پرورشی تاثیر گذار انجام میده و اعلب فعالیت های پرورشی به مسائل کاذبی نظیر گروه سرود و از این قبیل که عضویت در اون بهترین راه پیچوندن کلاس هاست  ختم میشه ) . این هدف اصلی ما ، درد ماست و درد هم تا وقتی که درمان نشه آروم نمیگیره ... 
فکر انجام کار مفدی از کله های ما بیرون نمیرفت ، چون هدف صرفا رادیو نبود انجام یک سری کارهایی دیگه نظیر طراحی اینفوگرافی و تهیه مطلب و ... به ذهنمون زد ... د ر حقیقت در گام های اول ایجاد یک فعالیت در دبیریتان دکتر حسابی همه چیز به ذهنمون راه میدادیم به جز یک رادیو ... چون تجربه رادیو مدرسه شکست تلخی رو به همراه داشت و این باعث شده بود که افکار ما به این سمت بره که ما نمیتونیم یک کار صوتی تهیه کنیم . البته واقعا کار سختی هم هست ... در آوردن متن خوب با شوخی خوب . دقت روی لحن های مختلف که کار وحشتناکیه ...  ( البته الان هم ادعایی بر توانمندی نداریم ... حداقل در ساخت کار طنز ، چون طنز یک فهم و استعدای میخواد تا بتونه خوب در بیاد ومخاطب رو بخندونه )... 
ولی بعد از مدتی باز هم برگشتیم سر فکر اولمون ... کار صوتی رو به عنوان بهترین رسانه ممکنه که تاثیر گذاری داشته باشه انتخاب کردیم .  حالا ما حدودا برگشته بودیم سر منزل اول . مثل مرد 70 ساله ای که دوباره متولد بشه ولی اینبار مسیر زندگیشو حساب شده تر بچینه ... و رادیو مدرسه که بعد از بی برنامگی و تجربیات تلخ عمرش به پایان رسیده بود دوباره متولد شد . اما اینبار با اسم جدید .... رادیو حسابی ...  


همه چیز ... بجز نوع رسانه ...

همه چیز در رادیو حسابی متفاوت بود با ردیو مدرسه ... الا نوع رسانه که صوتی بود ... . رادیو حسابی حاصل یک تفکر 3 ماهه ( که ضرب در 2  نفر میشه 6 ماه !!! ) بود . یک تفکر 3 ماهه منطقی ... البته همش تفکر نبود ... میشه گفت بعد 2 ماه به نتیجه گیری رسیدیم و  باقی امور صرف تدارک  دیدن یک سری مسائل  و باز هم تفکر روی جزئیات بیشتر بود... شاید بشه گفت مهم تغییر رادیو حسابی زنده نبودن کار هست ...و بعد از اونهم به کار بردن الگوریتم غربال بین اعضابود .  ( که خوب صرفا به کار بردن ، مواردی نظیر موقعیت دبیرستان هم هم محدودیت هایی رو ایجاد میکرد .  ولی با وجود متفاوت بودن مدرس های من وامید استیری ما کار رو شروع کردیم . چون که قرار نبود کار در خود مدرسه ضبط و بصورت زنده پخش بشه ... یعنی مثل رادیو مدرسه دیگه برای ضبط لزوم به حضور در مدرسه نبود  )  .  البته صد در صد پخش یک برنامه صوتی بصورت غیر زنده آسون تر هستش ... چون در هنگام ضبط میشه چند بار خطا کرد ، متن رو میشه دقیق تر و با فکر بیشتری نوشت ... علاوه بر اون میشه بعد از ضبط یک برنامه رو ویرایش کرد و در مجموع با این چند فاکتور برنامه نور علی نور میشه !!!! 




اتاق ضبط یک . در حال تهیه متن برنامه دوم ویژه برنامه محرم  ... 




اما واقعاٌ «به پایان آمد این دفتر/حکایت همچنان باقیست»!


موافقین ۰ مخالفین ۱ ۹۳/۰۸/۱۸
شایان خسروی

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی